سی و شش سال بعد، به وقت تهران
- توضیحات
- زیر مجموعه: نویسندگان
- دسته: ایرانی
- تاریخ ایجاد در شنبه, 05 مهر 1393 16:15
- نوشته شده توسط ایرانی
حیرتزده، به تصاویری مینگرم که مانند خاطراتی مهآلود، از پیش چشمانم میگذرد. آنچه به دنبال آن در تصاویر میگردم، قابل یافتن نیست، چرا در آن لحظات خون و آشوب، در حالی که از خشم به خود میلرزیدم، تنها و حیران در خانهمانده بودم؟، اتومبیل شخصی من با لاستیکهای پاره شده با کارد انقلابیون، مانند من تنها در پارکینگ خانهمانده بود، روزی که در آخرین تصمیم، برای شرکت در تظاهرات حامیان قانون اساسی، آن را در خیابان پارک کرده بودم، به تیغ کین اوباش گرفتار آمده بود. امروز با خود فکر میکنم، چه کسی با اتومبیل به تظاهرات میرود که من رفته بودم؟ آیا با آنهمه شورش و غارتگری و آشوب، باور نمیکردم حالت عادی بر شهر حاکم نیست؟ نمیخواستم باور کنم آنچه در حال وقوع است، پایانی است بر همه تلاشها برای آبادانی وطن؟ نمیخواستم باور کنم آنچه در حال وقوع است، لکه ننگی بر دامن نسل من بهعنوان نسل انقلاب خواهد نشاند؟ به امروز فکر میکردم؟ به اینکه پاسخ من برای جوانان امروز چیست؟ وقتی امروز از سوی جوانان میهنم مخاطب قرار میگیرم، در روز رفتن شاه چه میکردی و کجا بودی، چه پاسخی برای آنها دارم؟ چگونه باید به جوانی پاسخ دهم که شاه را متهم میکنم از جانب او و نسلهای بعد، حق نداشته قدرت را رها کند؟ پاسخ میدهم اگر امروز او هست و ایرانی هست، یکی از مهمترین دلایل آن، ترک آرام قدرت از سوی شاهنشاه فقید است، اما او نمیپذیرد، هشتادوهشت را مثال میزند، به او جملهای را میگویم که پادشاه دور از وطنم، در پاسخ به تاریخ نوشت، پادشاه نمیتواند بر سریری از خون بر مردمان حکومت کند. هر دو متأثریم و متأسف، اما این تأثر و تأسف از سر استیصال نیست، سرآغاز انسجام ملی برای عمل به آخرین اراده مردی است، که ستاره تابناک آسمان ایران ماست، مردی که فرماندهی کثیری از میهنپرستان را برای آبادی ایران بر عهده داشت.
انقلاب سفید، مهاجرت و کشاورزی در ایران
اگرچه مخالفان، آغاز اصلاحات در ایران را به فشار کندی مربوط میکنند، اما برنامه اصلاحات در ایران، کمترین ربط را با فشار آمریکای زمان کندی دارد. شاه فقید بارها در مصاحبهها و دیدارها، به اصلاحاتی که بعدها در یک تصویب ملی، انقلاب شاه و مردم نام گرفت، اشاراتی تمام دارد. دهه بیست خورشیدی است که او از سهیم شدن کارگران در سود کارخانهها میگوید. اما برای مخالفانی که خود برای هر عملی، تابع دستور برادر بزرگتر بودند، لابد درک استقلال عمل شاه ایران، دشوار است.
پیش از انقلاب سفید، یکی از مهمترین دلایل ناکارآمدی اقتصادی، تخصیص نامناسب منابع در اقتصاد ایران است. هفتاد درصد منابع در بخش کشاورزی بکار گرفتهشده است و به دلیل کشت سنتی، بازدهی به مقیاس در هر هکتار، پایینترین رقم ممکن را داراست. نظام ارباب - رعیتی، با ظلمی تام و تمام در روستاها در جریان است و حتی ناموس رعیت در اختیار خان است. چنانچه به قراردادهای خرید و فروش توجه شود، به جملاتی بس شگفت برخواهیم خورد، جملاتی ناظر بر موارد معامله که شامل رعیت چسبیده به زمین در آن آبادی نیز میشود. ارباب، مالک جان و مال و ناموس رعیت است، رعایای ارباب حتی برای ازدواج و استحمام باید از او کسب تکلیف کنند و البته در برخی مناطق طبق رسمی که نگارنده هر چه تلاش نمود منشأ آن را نیافت، در صورت ازدواج رعیت، در شب ابتدای ازدواج، عروس به اسم رونما باید به خانه ارباب برود، رسمی شرمآور که بر مبنای آن فیلمی نیز در ایران زمان شاه فقید بر پردههای سینما، به نمایش درآمد.
فعالیت کشاورزی توأم با انصراف از کوچنشینی و ایجاد روستا در ایران سابقهای ده هزار ساله دارد ¹، در تمام دودمانهای «سلسلههای مختلف پادشاهی» حکومتی در ایران، پیش و پس از اسلام، همیشه در شکوفایی و نیرومندی سیاسی و نظامی کشور و یا ناتوانی آنها تأثیری مستقیم داشته است. دوره طلایی کشاورزی ایران «پس از اسلام» سده سوم و چهارم ه.ق و آخرین دوره رونق کشاورز ایران که صنایع وابسته به آن را نیز در برمیگرفت، مربوط به نیمه اول دوره صفویان و مصادف با حکومت شاهعباس است که به دهها و کشاورزی ایران رسیدگی و موجبات رشد سریع شبکه آبیاری و بازسازی کاریزهای ایران فراهم آمد ². پس از این دوره، سیر شیبدار کشاورزی ایران با عدم رسیدگی به بخش کشاورزی و فشار شدید مالی به روستائیان آغاز میشود. ولی از اواسط دوره قاجاریان است که بخش کشاورزی ایران برخلاف گذشته، بجای پاسخ به نیازهای گوناگون بخشهای داخلی، بهتدریج به تولید برای بازارهای جهانی و صنایع کشورهای استعماری کشیده میشود. با این تغییر جهت، حتی تأمین مواد غذایی برای جمعیت کشور دچار نارسایی شد و قحطی و بیماریهای ناشی از آن، مرگومیرهای مزمن و حاد را به وجود آورد که ازنظر شدت، تنها با دورههای مربوط به تهاجم بیگانگان و نابودی تولیدکنندگان و وسایل تولید در ایران قابل قیاس است. یعنی بهطور واضح، صادراتی که مخالفان از آن دم میزنند، نه صادر کردن مازاد محصولات تولیدشده، که صادر کردن نان رعیت توسط ارباب است. به این دلیل، بخش کشاورزی در ایران علیرغم وابستگی به اقتصاد جهانی و سلطه روابط کهن بر آن، عقبماندگی فنی، عدم تمایل روستائیان به توسعه تولید و نوآوری، به دلیل عدم برخورداری از آثار آن و فقر شدید، نتوانست نقش اساسی در توسعه بازار تولیدات صنعتی داخلی ایفا کند. برداشت از درآمد روستائیان توسط مالکین، اربابها، خانها، سردارها، سلفخران، پیلهوران، رباخواران، فروشندگان کالاهای شهری و نیز دولت و برخی مأمورین فاسد آن، باعث انتقال ثروت و سرمایه از روستا به شهر شد، بدون اینکه رشد صنعتی واقعی در ایران امکانپذیر شود.
پراکندگی روستاها در ایران (بهجز استانهای شمالی) کمبود آب و کوچک بودن زمینهای کشاورزی آبی، عدم وجود راههای دسترسی، کمجمعیت بودن برخی روستا در حد تنها چند خانوار، ازجمله مهمترین مشکلات بخش کشاورزی در ایران است. با توجه به گستردگی کشور و فاصله روستاها از یکدیگر، هزینه کلانی بایستی صرف زیربناهای اقتصادی بهویژه راهها میشد، نیروی انتظامی پرهزینهای نیز، میبایستی در سراسر کشور و روستاها استقرار مییافت و این بهآسانی ممکن نبود. برای تأمین آب باید هزینه کلانی صرف ایجاد سدها، آببندها و شبکههای آبیاری میشد. در چنین شرایطی، برنامه اصلاحی اقتصادی - اجتماعی در ششم بهمنماه سال 1341، به تصویب ملی رسید. برنامه شش مادهای که تنها به کشاورزی نمیپرداخت، اگرچه رکن رکین آن اصلاحات ارضی بود. نظام ظالمانه ارباب – رعیتی نه با شورش دهقانان برعلیه اربابها، بلکه در یک همکاری ملی میان شاه و ملت و تحت رابطه هزاران ساله فرماندهی شاهنشاهی و مردم، و در فداکاری متقابل این دو نهاد، برای همیشه پایان یافت. نهتنها رعیت آزاد شد، بلکه زنان نیز بهعنوان نیم مهمی از اجتماع، حقوق حقه خویش را پیش از زنان کشور سوئیس، باهمت خود و پادشاهشان به دست آوردند. شاه فقید در سخنرانی معروفی، به دفاع از زنانی پرداخت که وکیل دادگستری و تحصیلکرده بودند، اما حق رأی نداشتند، در مقابل، هر مرد بیسوادی بهصرف مرد بودن، قادر به رأی دادن بود. برای نگارنده 50 سال است جای بسی تعجب است که چگونه، چپها با دستمایه قرار دادن کشاورزی، نظام ارباب - رعیتی را که اندک صادرات آن به بهای گرسنگی و خون کشاورز است، توجیه میکنند. اما در مقابل، برای شاه ایران، تنها ایرانی مهم است، پادشاه ایران بهصراحت برای کارشناسان مینویسد، صنعتی که بر خون هموطنان من استوار باشد را، نمیخواهم.
اتحاد نامقدس استعمار سرخ و سیاه، در اولین تجربه خود، اصلاحات را به باد انتقاد گرفت، ارتجاع سیاه که زنان را بهحساب نمیآورد، ناگهان با آزاد زنانی روبرو شد، که محکمترین گام ممکن را درراه برابری با مردان در یک کشور اسلامی با حمایت شاهنشاهشان، برداشته بودند. ارتجاع سرخ نیز که با دستمایه قرار دادن ظلم اربابها، شعار کارگر، متحد برزگر را به راه انداخته بود و با صاحب زمین شدن کشاورزان، این شعار را نقش بر آب میدید دست بکار شد. جزوه پشت جزوه در اثبات رفرم بودن اصلاحات ششم بهمن بهجای انقلاب، به چاپ رسید، ششم بهمن رفرم بود و انقلاب نبود، زیرا انقلاب خون میخواهد!. خون را نیز در اتحاد نامقدسشان با ارتجاع سیاه در خرداد 42 ریختند، اما با هوشیاری ملت ایران، راه بهجایی نبردند، پیش از آن نیز فریاد از دست رفتن کشاورزی را سر داده بودند. کاستیها به همت دولت هویدا و تکنوکراتهای او جبران شد، سدها ساخته شد، راهها کشیده شد، جلسات شورای اقتصاد برای تصمیمهای کلان با حضور وزاری مختلف در پیشگاه شاه فقید برگزار میشد که اکثر صورت مذاکرات آن در دسترس است، با بررسی آمار، کذب ادعای کاهش تولید محصولات و وابستگی به امپریالیزم جهان خوار و ایجاد سرمایهداری کمپرادور، روشن میشود. درصد رشد تولید تنها طی سالهای 51 تا 55، که حداکثر تولید اغلب محصولات است، گندم 32 درصد، جو 48.7 درصد، برنج 33.3 درصد، پنبه 15 درصد، چغندرقند 32.7 درصد، نیشکر 96.9 درصد، چای 118، دانههای روغنی 73.8 درصد، تتون و تنباکو 20.8 درصد، حبوبات 48.3 درصد، سیبزمینی 311.9، پیاز 171.5، بوده است. کدام محصولات کشاورزی کم شده و ایران از کدام صادرات به واردات رسیده را تنها مخالفان میتوانند پاسخ دهند.
ازنظر منابع انسانی و جمعیتی، طی سالها 38 تا 56، جمعیت روستاهای ایران از حدود 14 میلیون نفر به 18 میلیون نفر رسید، در حالی که به دلیل کوچ از روستا به شهر، درصد جمعیت روستایی بهکل جمعیت از 66.6 درصد به 52.2 درصد رسید. در حالی که شاغلین بخش کشاورزی، از 3.3 میلیون نفر به 2.97 میلیون نفر بهطور خفیف کاهش یافت. کار دهی سرانه بخش کشاورزی از 29 هزار ریال به قیمتهای ثابت، با 3.8 برابر شدن به 110 هزار ریال رسید، ارزشافزوده بخش کشاورزی بر حست عوامل به قیمت ثابت، تا حدود دو برابر شدن، از 162 میلیارد ریال، به 327 میلیارد ریال رسید. بهطور ساده این به معنای آن است که بیکاران در روستاها به شهرها منتقلشدهاند و درآمد سرانه روستائیان نیز دو برابر شده است. البته در این میان هستند عدهای از کشاورزان که زمینهای واگذارشده را رها کردند و در جستجوی زندگی بهتر به شهرها آمدهاند، شاه فقید تابع سیاستکمونیستی نیست تا مانند برادر بزرگتر، جای ارباب را در روستا پر کند و کارگر را بهزور وادار نماید در روستا بماند و کشاورزی کند. هر انسانی آزاد است تا شیوه کسب و کار خود و محل زندگی خود را مطابق سلیقهاش انتخاب کند، اگر ما این حق را برای خود قائل هستیم، چرا برای روستایی قائل نباشیم؟ در یک هدفگذاری برنامهای، سهم بخش کشاورزی در اقتصاد ایران کاهش یافت، دلیل آن عدم کارایی سرمایه در بخش کشاورزی بود. زمینداری در ایران به بنبست رسیده بود و به دلیل کوچک شدن زمینهای کشاورزی با قانون ارث اسلامی و کمبود آب و خشکسالی در دورههای متمادی طی نسلها و کهنه شدن شیوه و ابزار وسایل تولید، درآمد خانوار روستایی آنچنان کاهشیافته بود که جمعیت دهمیلیونی ایران در انتهای قاجاریه ناشی از مرگومیر در اثر گرسنگی بود. پس وزارت کشاورزی و سازمان برنامه، منابع اقتصادی را از روستا بهطور برنامهای آزاد کردند و بهسوی شهرها آوردند. کشاورزان مازاد آزادشده، کارگران صنایع جدید در شهرها شدند و بهای پرداخت زمینها، سرمایه صنعتی در شهرها را تشکیل داد. بانک کشاورزی، شرکتهای تعاونی روستایی (شرکتهای سهامی زراعی)، کشت و صنعتها، سپاه ترویج و آبادانی و بکار گیری شیوههای نوین کشاورزی در آبیاری و زهکشی و انواع برنامههایی که حاصل آن رشد ارقام تولید محصولات کشاورزی و افزایش چشمگیر بازدهی به مقیاس شد، از دیگر اقداماتی بود که تحت روش توسعه روستا ( سیستم طراحی، برنامهریزی و بودجهبندی) انجام شد و رشد اقتصادی متوسط بالای دهدرصدی، حاصل آن بود.
برای توسعه صنعت، سیاست اقتصادی "جایگزینی واردات" بکار گرفته شد، در این سیاست، ابتدا صنایع مونتاژ پایهگذاری میشوند. مثلاً" بهجای واردکردن اتومبیل بهصورت کامل که تنها شغل و درآمد برای کشور صادرکننده ایجاد میکند، قطعات منفصله (C.K.D) آن واردشده و در داخل مونتاژ میشوند. چون به غیر از مخالفان چپ که این شروع صنعت را وابستگی به امپریالیزم و سرمایهداری کمپرادور میدانستند، کس دیگری یکشبه اتومبیل ساز نمیشود، بنابراین، با این شیوه، چند نتیجه حاصل میگردد. ابتدا، سرمایه صنعتی به وجود آمده و انباشته میشود، سپس کار ایجاد میشود و کشاورزان مازاد منتقلشده به شهرها، کارگران صنعتی جدید را تشکیل میدهند، تجربه تولید به دست میآید و آن واحدهای تولیدی میتوانند در واحد تحقیق و توسعه (R&D) با تجربیات به دست آمده، اتومبیل کاملی را طراحی نمایند و خرید قطعات از خارج را متوقف کنند. برای نمونه، کره جنوبی همزمان با ایران و تحت همین سیستم، صنایع امروز ازجمله صنعت اتومبیلسازی را ایجاد کرده است. اما ارتجاع سرخ که از این اصلاحات به خشم آمده بود، راه رشد غیر سرمایهداری را که در هیچ جای جهان شناختهشده نیست، بهجای سیستم فوق که نام آن را سرمایهداری کمپرادور گذاشته بود، پیشنهاد کرد، راه رشدی که تنها از طریق بردگی برای برادر بزرگتر حاصل میشود و نمونه آن را میتوان در جمهوریهای شوری سابق و اروپای شرقی مشاهده کرد. نظام برنامهریزی متمرکز، شگفتانگیزترین رشد و توسعه اقتصادی را در ایران به ارمغان آورد. رشد و توسعهای که ژاپن در فاز پرش با نرخ رشد 7 درصدی به گرد آنهم نمیرسید. سازمان برنامهوبودجه مرکز، با اطلاعاتی که از سازمان برنامههای استانی در زیرمجموعه خود دریافت میکرد، تدوین برنامههای عمرانی ابتدا 7 ساله و سپس 5 ساله را انجام میداد. این برنامهها در قالب 5 بودجه یکساله اجرا میشدند و نهادهای مختلفی همزمان پایش اجرای برنامه و بودن آن در مسیر اهداف را به عهده داشتند. شوارهای عالی مختلف مانند شورای پول و اعتبار، شورای عالی اقتصاد، سیستم بانکی با کارآمدترین کارشناسان بانکی مانند شادروان سمیعی، بهترین صنعت بیمه ممکن در قالب بیمه ایران، اصلاح ساختار نظام بروکراتیک و تنظیم آن در جهت اهداف ازجمله دیگر کارهایی است که در فاصله سال 41 تا 57 انجام شد. همین شد که با 100 میلیارد دلار درآمد آن کردیم و 1200 میلیارد دلار درآمد در طول حیات جمهوری جنون، چنین شد که مشاهده میشود. متعلق به خر شمردن علم اقتصاد توسط رهبر شورش 57، این بار فاجعهای به بزرگی همه ایران آفرید.
رجحان تصمیم سیاسی بر تصمیم اقتصادی
یکی از عمدهترین انتقادات کارشناسان اقتصادی، تزریق دلارهای نفتی به اقتصاد ایران پس از سال 53 است. بخشی از پاسخ در مصاحبههای شاه فقید موجود است، همهچیز از پیش برنامهریزیشده بود، تنها ارقام چهار برابر شدند، یعنی سیستم مخابرات در برنامه چهارم بود، تنها حجم سرمایهگذاری در آن چهار برابر شد و به همین ترتیب سایر ارقام برنامه. علاقهمندان میتوانند برای دسترسی به ارقام و اطلاعات مربوط، به صورتجلسات کنفرانسهای گاجره و نوشهر مراجعه نمایند. حال پرسش آن است که ضرورت شتاب بخشیدن به سرمایهگذاری و تزریق نقدینگی در شرایطی که اقتصاد ایران قدرت جذب آن را نداشت چه بود؟ آیا شاه با دیکتاتوری چنانچه ادعای مخالفان است، تصمیمات کارشناسی را نادیده میگرفت؟ اگر چنین است، گردهماییهای گاجره و نوشهر چرا انجام شد؟ تا پیش از این تاریخ، تصمیمات کارشناسی چرا اجرا میشد و شاه کمترین دخالتی جز حمایت و همراهی در آن نداشت؟ پاسخ روشن است، ضرورت سیاسی اینچنین ایجاب میکرد.
پس از انبار شدن حجم زیادی دلار در خاورمیانه، و بعد از رفع شوک ابتدایی حاصل از افزایش قیمت نفت که غرب دچار آن شده بود، خریداران نفتی به رهبری آمریکا دو عمل بسیار مهم را انجام دادند، ابتدا ارزش دلار بهصورت طبیعی و مصنوعی (هر دو باهم) کاهش یافت. این به آن معنا بود که ارزش ذخایر ارزی کشورهای عضو اوپک در حال کاهشی مدام و شدید بود، با به رکود رفتن اقتصاد جهانی و افزایش تورم، بازهم قدرت خرید دلار و بهتبع آن ذخیره ارزی اعضای اوپک کاهش یافت. همچنین آمریکا با کاهش مصنوعی ارزش دلار، قیمت واقعی هر بشکه نفت را در تقابل با افزایش قیمت توسط اوپک کاهش داد. این موضوع اعتراض ایران و اوپک را در پی داشت که به کنفرانس شمال - جنوب انجامید، در این کنفرانس هم، نماینده ایران جمشید آموزگار بود که بهطور مستقیم با نماینده آمریکا درگیری لفظی پیدا کرد. زیرا پیشنهاد ایران، جایگزینی دلار با پول ویژهای به نام حق برداشت ویژه بود. کنفرانس شمال – جنوب به نتیجهای نرسید زیرا سیاست غرب، بازیافت دلارهای نفتی از کشورهای نفتخیز از طریق کاهش ارزش آن بود. در این شرایط، یگانه راهی که شاه فقید به آن اعتقاد داشت، سرمایهگذاری هر چه بیشتر پولهای ایران در داخل و خارج بود تا بتواند با کاهش ارزش پول نقد مقابله کند، البته این تصمیم بی عوارض نیز نبود، افزایش عرضه پول و تغییر پایه پولی، تورم پولی را به ارمغان آورد و در این شرایط، سیاست کنترل قیمتها، به نارضایتی کسبه خرد و بازاریان دامن زد. از سویی مردم خواستههایی فراتر از مقدورات ایران داشتند و تورم آنها را ناراضی میکرد، از سویی نیز با افزایش فشار بر کسبه و بازاریان در جهت کنترل قیمتها، بر نارضایتی کسبه خرد و بازار افزوده شد. کار بهجایی رسید که دولت برای کنترل تقاضا و جبران کمبود عرضه کالا، دست به واردات گسترده زد که در مستند نیز با نشان دادن صف گسترده کامیونها به آن اشارهشده است. بهطور کلی، تصمیمی سیاسی در اقتصاد گرفته شد، که از سویی به دلایل مطرحشده لاجزم مینمود، اما از سوی دیگر، اثرات سویی را نیز در درون اقتصاد ایران برجای گذاشت. متأسفانه واردات نهتنها به کنترل کمبود عرضه نینجامید، بلکه تورم جهانی را نیز با خود به اقتصاد ایران وارد نمود، اقتصادی که خود بهطور ساختاری تورمزاست. با این همه، نگاهی هرچند کوتاه به آمار و شرایط اقتصادی آن زمان حتی پس از تصمیم سیاسی شرح دادهشده، شرایط را بحرانی نشان نمیدهد. نرخ بیکاری، نرخ تورم و سایر شاخصهای اقتصاد کلان، گرش پولی در مقابل گردش مالی، و سایر شاخصهای سنجش اقتصاد، هیچکدام در وضعیت بحرانی قرار ندارند. بررسی شاخصهای مطرحشده در اقتصاد امروز ایران، نشان از بحرانی بودن شرایط آنهاست. اگر اندک اختلالی در پارامترهای اقتصادی، منجر به شورشی در ابعاد سال 57 ایران میشود، پس چرا وجود بحرانی تمامعیار در تمام عرصههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و زیستمحیطی و فرهنگی در ایران امروز، موجب حرکت مردم نمیشود؟ دلیل آن واضح است، هیچکدام از دلایل مطرحشده توسط مخالفان، تنها دلایل وقایع 57 نیست.
شاید طرفداران نظام اقتصاد آزاد بر اینهمه دخالت دولت در اقتصاد آن زمان ایران ایرادی وارد داشته باشند، اما باید توجه نمود مشی اقتصادی زمان شاه فقید، دولت رفاه است، این نوع نگرش به اقتصاد، مزایا و معایب خود را دارد.
آغاز پایان
آنچه در مستند انقلاب 57 به نمایش درآمد، شرح وقایع برای نسلی بود که آن را ندیده است، در اینگونه مستند، فرصتی برای تحلیل نیست، همچنین چون این برنامه برای مخاطب عام تهیه میشود، زاویه کارشناسی ندارد. اما همین شرح بیطرف وقایع نیز، نسلهای دهههای بعد را در جریان واقعیتها قرارداد. حال جوانان این سرزمین میمانند و کشور ویرانی که باید آزاد و آباد شود. نگارنده پس از نمایش این مستند، چیزی جز حس مسئولیت و انجاموظیفه بر اساس میهنپرستی در جوانان وطن ندید. جوانانی که با آگاهی، ایران را آزاد و آباد خواهند نمود و آخرین اراده پادشاهشان را تحقق خواهند بخشید. او ولیعهد نوجوان ایران را به ملت ایران سپرد و همزمان به او نیز یادآوری کرد تنها با اتکا به خداوند و نیروی مردم، پرچم ایران را افراشته نگه دارد. زمان کوتاه است و وقت آن رسیده تا دو طرف پند زمانه را بپذیرند و دستها از دو سو به سمت هم آید. وقت آن است تا شاهزاده رضا پهلوی، با تکیهبر طبقه متوسط شهری برآمده از انقلاب سفید، آنچه در بهمن 57 متوقف ماند را پی بگیرد و در این راه، از هر آنچه به اعتماد این طبقه به او صدمه میزند، پرهیز نمایند، حتی اگر مصلحتی موقتی در کار باشد.
روزی نهچندان دور، تمامی ادعاهای مخالفان در پیشگاه ملت شریف ایران، با تکیهبر آمارها و توسط کارشناسان واقعی، پاسخ داده خواهد شد. دیروز هویدا در بیدادگاه خلخالی فرصت استفاده از این آمار را نیافت، اما فردا در پیشگاه ملت ایران، عرضه خواهد شد، عرضهای که تنها مخالفان را روسیاه خواهد نمود. مخالفانی که امروز در برنامههای تلویزیونی، اعتراف میکنند برای مبارزات مسلحانه، تنها در سال 53، هشتصد هزار دلار (معادل 560 میلیون تومان آن زمان) را تنها از معمر قذافی دریافت کرده بودند، کسی که عنوان مجهولی برای خلیج همیشه فارس، هیچگاه از دهانش نمیافتاد. کسی که جنوب ایران را در نقشه موهوم اعراب ترسیم میکرد، عرضهای که تنها با یک پاراگراف از پاسخ به تاریخ، قابلشرح است، پاراگرافی که جوانان امروز میهنش، وامدار و داغدار آنند. وامداری و داغداری که در عکسالعملهای آنها به مستند در فضای حقیقی و مجازی، قابلمشاهده است و کتمان شدنی نیست:
میدانستم که کارهایم با منافع نیرومند کسانی که حیاتشان به فقر و جهل مردم وابسته است در تضاد میباشد، اما علیرغم فشارهای خارجی، تخصیص نامناسب منابع مالی و عمومی و بیلیاقتی برخی از حکومتهایمان، سرسختانه به وظیفهای که متعهد به انجام آن بودم پرداختم، طی سیوهفت سال، هیچچیز مرا از انجام وظیفهام بازنداشت، نه گلوله تپانچه و نه رگبار مسلسل.
1. شناختی از کشاورزی سنتی ایران، احمدرضا یاوری، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1359 صفحه 3
2. همان، صفحه 5 تا 20.
3. گزیده اقتصاد ایران
4. سالنامه آماری سالهای 51 تا 55.
5. سازمان برنامه و بودجه.
6. بانک مرکزی
7. وزارت اقتصادی و دارایی
8. پاسخ به تاریخ
برگه درخواست عضویت
ایمیل دبیرخانه حزب
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

حزب مشروطه ایران
(لیبرال دموکرات)
The Constitutionalist Party of Iran (Liberal Democrat)